یه روزی بود که خیلی هم سرد بود. پاییز اینطورا. دوسال پیش. بهگا رفته بودم از رابطهی قبلیم. هیچی بهش نگفتم هیچوقت از رابطهی قبلیم. فکر میکردم یه وقتی بشینم براش تعریف کنم. که بدونه کجای داستان بود و چی شد کلاً. اما فکر نکنم الان براش مهم باشه. نشسته بودیم توی اون نیمکتسنگیهای دور تئاتر شهر. فاک. چند ساله اونجا نرفتم؟ فکر کنم یه بار بعدش اونجا نشستم اونم باز با خودش بود. نشسته بودیم و کونمون داشت یخ میزد و یه ساندویچ بندری تخمیدستم بود با نوشابه. فکر کنم اونموقع نوشابه میخورد. شایدم نمیخورد. یادم نیست. آب میخورد. گفتم آب میخورد. دفعهی اول که رفتیم بیرون، توی انقلاب، اومد یه غری بزنه، بعدش برگشت گفت اونم آب میخورد. هنوز بهنظرم بانمکترین شوخیای بود که میشد توی اون سگگرمای تابستون وسط انقلاب کرد. چی میگفتم اصلاً.ها. نشسته بودیم با کون یخزده روی سنگ و بندری به دست. بهش گفتم حالا تو که میخوای بری اصلاً. من ترجیح میدم توی رابطهای وارد نشم که طرف یه سال دیگه میره از ایران. حالا بماند که اونموقع برام اصلاً جدی نبود قضیه اونقدرا. اونقدرا یعنی اندازه همهی اتفاقات چندماه بعدش تا الان. فکر کنم این رو گفتم که اونم یه چیزی بگه و ته دلم خودم رو قانع کنم که رابطه رو جدیتر نکنم. اونموقع اصلاً بهش نمیگفتیم رابطه. عین کسخلا چندماه روی هوا زندگی کردیم. اون دوستم داشت ولی من یه چیزی ته دلم مطمئن نبود. برای همین هی کشش میدادم تا عید و عید دیگه مطمئن شدم که میخوام پیشم باشه. چقدر اذیتش کردم اون چندماه اول. چطوری تونست تحمل کنه و بمونه؟ دفعهی اول که بوسیدمش فکر کنم چند دقیقه بعدش اسم یه آدم دیگه رو بردم. چطور تحمل کرد؟ هیچی نگفت. موند. گفت میمونم. این قرصها واقعاً تخمین. یکیش همین که ته جمله نشده میرم یه چیز دیگه میگم. کون روی سنگ. بندری توی دست. تو که اپلای میکنی میری. گفت حالا شایدم نرم. احتمالاً نمیرم. نسیم هم نمیآد. تنها برم چیکار کنم. مگه میشه تنهایی.
تو سگسرما شاشت گرفته تاحالا بفهمی چی میگم؟ بازدید : 563
چهارشنبه 6 آبان 1399 زمان : 2:36